تفسیر ادبی عرفانی آیات مخاطبات ( 121   ـ 289 ) 

نسیـم صبـای معـرفـت

 

آیه 3 سـوره ضحــی  : 

بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم

مـــا وَدَّعَـــکَ رَبُّکَ وَ مـــــــا قـَـــلـــی

روزی چند وحی نیامد،!

رسول خدا (ص) دلتنگ شد،

و به اصحاب فرمود:

ندانم چرا وحی بریده شده؟

و روح الامین  نمی آید؟

ابوبکــر گفت: دشمـنــان همی گـوینــد که

خدای محمد او را بگذاشته و رها کرده!

پیغـمبــر(ص) به بالای کوه ابوقبیس رفت

و به زاری بگـریست و گفت:

من نسیم خـــدائی از سوی یـمـــن می بـویـم!

و به زبان حال گفت:

هـرشب نگـرانـم به یمــن تا تــو  برآئی  

 زیـرا که سهـیـلــی و سهـیـل از یمن آید

 

محمد(ص) از این پیش آمد بسیار دلتنگ و دل گرفته شد

و روی بر خاک نهاده گفت: 

خـدایـــا ؛

به حــق آن نسیم صبای معـرفـت

که به هـر سحــرگاه

بر درگاه دل دوستان گـذر کند،

که یکـبـار دیگـر صحـرای سینه ی دل محمّد را

به آن نسیم وحی پاک خـوش گــردان.

در آن ساعـت لــرزش در ارکان ملکــوت افتاد،

و زمین به جنبش آمد!

و ناگاه آثار وحی در طلعت مبارک پیدا شد!

یاران از پیش وی برخاستند،

و جبرئیل امین بَرِیـد حضرت حق،

وحی پاک را بگوش دل پیامبر(ص)  رسانید

که ای سـیِّــد؛

به حـق روشنائی روی تو

و سیاهی موی تو،

ما تو را فـرو نگذاشتیم

و از دوستی تو نکاستیم،

و در این عـتـاب جـز سـعــادت امـت  تــو نخـــواسـتیــم!


##########################################

درود خدا و ملائکه و مؤمنین بر تــــــــــــو باد ای محمّـــد

اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَـتَــهُ یُصَـلّـُـونَ عَـلَـی النَّبِیُّ

یا اَیُّهَـــا الَّـذِینَ آمَنُــوا صَـلّـُـوا عَـلَـیــهِ وَ سَلِّـمـُوا تَسـلِـیـمـاً

با منی در یمنی پیش منــی                  

 بی منی پیش منی در یمنی

 

##########################################

در تاریخ آمده است : اُوَیس قَرَنِی در یمن زندگی میکرد، پیامبر(ص) را نادیده شیفته شده بود، ولی با چشم دل و با گوش جان در همان یمن، پیامبر(ص) را می دید و صدایشان را می شنید، و در تمام شادیها و غمهای پیامبر(ص) او هم شاد یا غمگین میشد، حتی روزیکه دندان پیامبر(ص) بر اثر اصابت سنگ کفار قریش شکست، دندان او هم که در یمن بود شکست! و درست همان دندانی شکست که از پیامبر (ص) شکسته بود!!!

او را مادر پیری بود که می بایست از وی مراقبت نماید، به این علت نمی توانست یمن را ترک نموده به مدینه نزد محبوب خود بشتابد! روزی از مادر اجازه خواست که سفری چند روزه به مدینه بنماید تا محبوبش را از نزدیک ببیند! مادر که رنج فراق را در پسر می دید موافقت کرد برای چند روزی اویس یمن را ترک نماید و مدت را هم مشخص نمود! اویس تدارکاتی برای پرستاری مادر تهیه و او را به یکی از نزدیکان سپرد و با زاد و توشه ای اندک راه سفر را در پیش گرفت، در بیابانی بی آب و علف، آب و غذایش تمام شد،   الاغش از تشنگی و بی غذائی تلف گردید! خودش هم از تشنگی و گرسنگی به حالت اغماء افتاد، شخصی که از آنجا می گذشت او را دید، به او آب داد و کمک کرد تا به مدینه رسید، از شوق دیدار محبوب و شادیِ رسیدن به دیار دوست سر از پا نمی شناخت! وقتی به مسجد پیامبر(ص) رسید ، متوجه شد که پیامبر(ص) برای سرکشی از مسلمانان اطراف مدینه، در شهر حضور ندارند!!! آه از نهادش برآمد، چاره ای جز صبر نبود، چند روز به انتظار نشست و محبوب نیامد! مهلتی را که مادر تعیین کرده بود به اتمام رسید! اویس برای تخلف نکردن از دستور مادر، علیرغم اشتیاق شدیدی که به دیدن پیامبر(ص) داشت واز راه بسیار دوری با رنج و مشقت طاقت فرسائی آمده بود، محبوب را نادیده، مدینه را به سوی یمن ترک کرد!!!

هنگامیکه پیامبر(ص) به مدینه مراجعت نمودند بوی اویس را در مدینه احساس کردند و فرمودند : انى لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن، من بوى خوش رحمانی را از جانب یمن استشمــــام مى کنم.

 اویس پسر انیس یکى از چهارمین فرد ممدوح از زهاد ثمانیه در اسلام است . دوستى دو جانبه میان پیغمبر صلى الله علیه و آله و اویس ضرب المثل است. اودر طول مدت عمر نتوانست پیغمبر صلى الله علیه و آله را ببیند ولى چنان شمایل پیغمبر صلى الله علیه و آله را توصیف مى نمود که یارانچند ساله پیامبر صلى الله علیه و آله از آن درمانده بودند

اویس قرنى از اکابر تابعین و از حواریون حضرت امیر المومنین علیه السلام است و در زهد و جلالت شان و رفعت مقام و تقوایش همه مسلمانان اتفاق دارند و کتابها مشحون از فضائل اوست .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند : او راهب این امت است ، و نیز فرموده اند : اویس قبایل بزرگى ازربیعه و مضر را شفاعت مى کند.

اویس همچنان در یمن می زیست و در فراق دوست می سوخت، تا زمانیکه خلافت به مولایش امام علی (ع) رسید .

هنگام عزیمت مولا به صفین برای جنگ با قاسطین، در نزدیکیهای صفّین حضرت دستور توقف دادند، بعضی از فرماندهان و نزدیکان امام (ع) گفتند اینجا محل مناسبی برای اتراق نیست، و در معرض کمین دشمن هستیم، حضرت فرمودند: دراینجا از سوی کوفه هزار نفر بما ملحق خواهند شد !

مالک اشتر و ابن عباس که از فرماندهان و نزدیکان امام (ع) بودند متعجب و قدری نگران بودند که چرا امام (ع) فرمودند هزار نفر ! ممکن است کمتر یا بیشتر بیایند ! هنگامیکه لشکر هزار نفری از کوفه آمد مالک و ابن عباس برای اطمینان آنها را شمردند ؛ نهصد و نود و نه نفر بودند ! گفتند شاید اشتباه کرده ایم و هزار نفری که امام فرموده اند درست است ، لذا نزد امام(ع) رفته عرضه داشتند که لشکر هزار نفری از کوفه آمد ! دستور حرکت صادر فرمائید که در کمین دشمن هستیم ! امام (ع) فرمودند : یک نفر هنوز نیامده و باید صبر کنیم تا او بیاید که دلم برای دیدنش خیلی تنگ شده است ! آنها خیلی کنجکاو شدند که این شخص چه کسی است که امام(ع) برای دیدنش اینقدر اظهار دلتنگی می نمایند ! و لشکر چند هزار نفری را در این محل پر خطر نگه داشته است !  

طولی نکشید دیدند شخصی از دور نمایان شد! به امام(ع) اطلاع دادند، امام (ع) فرمودند : خودش است ، از چادر خارج و به استقبالش آمدند ! تازه وارد را در آغوش گرفتند ! و بسیار نوازش کردند !

او اویــس بود که برای دیدن مولایش و یاری سپاه اسلام آمده بود ! در آغوش محبوب و مولایش بود که تیری از کمین دشمن برای ترور امام (ع) که قبلا طراحی شده بود ، رهـا شد و به پشت اویس نشست ! و بدین سان اویس به آرزوی خود رسیده ،  جانش را فدای امام خود کرد و درآغوش محبوب جان به جان آفرین تسلیم نمود. ]

اویس در منطقه جنگ صفین مدفون گشت و قبر وى هم اکنون در شهر رقه واقع در 200 کیلومترى حلب و 450 کیلومترى شام نزدیک قبر جناب عمار یاسر واقع شده و زیارتگاه عارفان است. 

مرقــد اویس را در بایکان از استان سیرت ترکیه هم نوشته اند و همچنین در جاده کرمانشاه ـ روانسر در سی و پنج کیلومتری شمال غربی کرمانشاه زیارتگاه مجللی است بنام مرقد حضرت اویس ابن عامر ابن جزء ابن مالک که زیاتگاه مشتاقان و عارفان است


گفته اند که در بهشت، خواجه کائنات(ص) از کوشک خود بیرون می آید و گوئی کسی را می طلبد.

خطاب می شود: ای رسول من! چه کسی را می طلبی!

عرض می کند: اویس را .

ندا می آید که: نگران مباش ، تو او را نخواهی دید، همانگونه که در دنیا او را ندیدی.

عرض می کند: پروردگارا مگر او کجاست؟

فرمان می رسد: فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر- کنایه از اینکه در جوار من است.

سؤال می کند: پروردگارا! آیا او مرا می بیند؟

پاسخ می رسد: کسی که ما را می بیند چه حاجت که تو را ببیند!

چه بسیار بودند در مکه و مدینه که پیامبر (ص) را از کودکی دیده و به اخلاق حسنه ایشان آشنا و حتی با ایشان قرابت نسبی و سببی نزدیک داشتند ، ولی به راه اسلام نیامدند و انفاس قدسی این وجود مبارک را درک نکردند و در ضلالت و کفر و کینه و نفاق هلاک شدند.

##########################################

همه مشکلات ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

محبوب دلهـا و منجی انسانهـا

حضرت حجـة ابن الحسن العـسکـری المهــــدی(عج) است

پس برای تعجیل در فرج مبارکشان زیاد دعا کنیم

 



موضوع :